جستجو کنید..موضوع
نوع فیلترفیلتر
بهترزبان
بهترترتیب
روایت یک تنهایی عمیق در شلوغی شهر

روایت یک تنهایی عمیق در شلوغی شهر:

حالم و توصیف کنم؟
خب بیا فکر کنیم ،من پنج سالمه و تنها عروسکی که دوستش داشتم و بهم حس خوب میداد و کل روز بغلم بود رو ازم گرفتن به زور ،و کلی سرم داد زدن و اون عروسکم و گم و گور کردن تا دستم بهش نرسه ،حالا من نه عروسک میخام ،نه حالم خوبه ،با هیچی ام خوب نمیشم ،فقط کِز کردم زیر تخت و دارم بی صدا گریه میکنم و با خودم میگم :اگه عروسکم بود ،هیچی نمیخاستم از خدا..
تونستی حسش کنی حسمو؟
تحلیل:

در هیاهوی عبور بی‌تفاوت آدم‌ها، زنی تنها در سکون خود فرو رفته و به دنیای درونش پناه برده است. این تصویر سیاه و سفید، به زیبایی حس انزوا و تنهایی در میان شلوغی را به نمایش می‌گذارد.

مشابه: