به من گفتند حالم خوب میشود؛ و نخواهم مُرد.:
«کلمات خانه را تسخیر کردهاند
صبح مقابل آیینه جمع میشوند
ظهر پشتِ پنجره پچ پچ میکنند
و شب روی سقف اتاق راه میروند
تا انسان فراموش نکند که چقدر تنهاٰست.»
صبح مقابل آیینه جمع میشوند
ظهر پشتِ پنجره پچ پچ میکنند
و شب روی سقف اتاق راه میروند
تا انسان فراموش نکند که چقدر تنهاٰست.»
مشابه: