خیلی پر مفهومه با دقت بخونید؛))))):
آن قصه شنیدید که روزی روزگاری
دختری گریه میکرد در اتاقی..؟!
هر روز و شب و سال و ماه
او خودش بود و اتاق
منتظر و چشم به راه
تا ببیند عشقش را در اتاق
تا رسید مژدگانی به گوش دختر،،
که عشق تو پیدا کرده جایگزینی برای خود،دختر!
او نتوانست باور کند
تا وقتی ک دید او با چشمان خودش
عشقش را با کسی در آغوشش
اشک های او جاری شد و غرورش لِه
ولی پسر حتی نداشت از وجودش خبری بِه..؛)
دختری گریه میکرد در اتاقی..؟!
هر روز و شب و سال و ماه
او خودش بود و اتاق
منتظر و چشم به راه
تا ببیند عشقش را در اتاق
تا رسید مژدگانی به گوش دختر،،
که عشق تو پیدا کرده جایگزینی برای خود،دختر!
او نتوانست باور کند
تا وقتی ک دید او با چشمان خودش
عشقش را با کسی در آغوشش
اشک های او جاری شد و غرورش لِه
ولی پسر حتی نداشت از وجودش خبری بِه..؛)
مشابه: